به گزارش مشرق، سخن گفتن از ایثار و شهادت و بیان خاطرات شهدا از زبان خانواده آنان کاری بس سخت و دشوار است، دشوار از آن جهت که باید به گونهای خاطرات و مطالب نوشته شود که تمام احساس و عواطف خانوادهها، گذشت و ایثارشان، عشق و ارادت به اهل بیت(ع) و امام شهدا حضرت امام خمینی(ره) با تمام وجود و ارادتی که شهدا داشتند، بیان و نوشته شود اما قلم قاصر از نوشتن است.
فاطمه جهانمحمودیان مادر شهید رضا صفری میگوید: 11 ساله بودم که ازدواج کردم، ثمره این ازدواج 4 پسر و 2 دختر بود که دخترهایم بعد از شهادت رضا به دنیا آمدند. رضا فرزند اولمان بود و من و پدرش اسمش را انتخاب کردیم. تحصیلاتش را تا اول دبیرستان ادامه داد و پس از آن حضور در جبهه را انتخاب کرد. البته درسش را تا زمان شهادت رها نکرد و در جبههها تا چهارم دبیرستان درس خواند و فقط شبهای امتحان میآمد و امتحانش را میداد و دوباره به جبهه برمیگشت. 31 ساله بودم که رضا شهید شد.
خصوصیات اخلاقی شهید
از خصوصیات اخلاقی رضا چه بگویم، شهیدان انتخاب شده خدا بودند، رضا با عبادت و قرآن انس زیادی داشت . تا لباسش پاره نمیشد لباس نمیخرید، یک ماه مانده به عید میگفت برایم لباس تازه بخر تا وقتی که من آن را در روز عید میپوشم تازه نباشد و بچههایی که لباس نو ندارند غصه نخورند؛ برایش کفش نو خریده بودم رفت آنها را به خاک مالید و آن قدر خاکیشان کرد تا نو بودنشان مشخص نباشد.
رضا خیلی خوشاخلاق بود، علاقه و محبتی که به فامیل داشت مثالزدنی است و هیچ وقت به بزرگتر از خودش بیاحترامی و حاضرجوابی نمیکرد.
رضا پنجشنبه و جمعه با دوستانش در پایگاه بسیج دبیرستان ابنسینا درس میخواندند. شبی که پسر چهارمم به دنیا آمد رضا به خانه نیامد و ما گمان میکردیم در پایگاه بسیج است اما برادرش گفت به جبهه رفته و از او خواسته تا زمانیکه میرود به من و پدرش چیزی نگوید. بعد از گذشت 15 روز که به مرخصی آمد، ما دلیل بیخبر رفتنش را پرسیدیم و او گفت میترسیده که به خاطر سن کمش به او اجازه جبهه رفتن ندهیم و زمانی که در مدرسه اعلام میکنند دانشآموزان میتوانند برای رفتن به جبهه ثبتنام کنند رضا دو آجر زیر پایش میگذارد تا قد بلندتر شده و بتواند ثبتنام کند. زمانیکه شوق و اشتیاق برای حضور در جبهه را در وجودش دیدیم مانعش نشدیم و هر بار با دعای خیر او را راهی مناطق عملیاتی کردیم.
وقتی از جبهه میآمد برای برگشتن روزشماری میکرد و شبها روی زمین میخوابید و میگفت بچهها آنجا روی خاک میخوابند آن وقت من در جای گرم و نرم شبم را به صبح برسانم؟!
بار آخری که به جبهه میرفت، حس و حال عجیبی داشت. مدام از من خواهش میکرد که از ته دل برای جبهه رفتن او راضی باشم، میگفت این دفعه با دفعات قبل فرق میکند انگار به او الهام شده بود که این بار شهید میشود. روزی که میخواست برای همیشه برود به من گفت بدرقهاش کنم، از در خانه تا زمانیکه از دید محو شد، نگاهش کردم و در این مدت چندین مرتبه برگشت و پشت سرش را نگاه کرد و به دوستانش گفته بود انگار مادرم هم میداند این بار دیگر برنمیگردم که از نگاه کردن به من دل نمیکند.
نحوه شهادت
طی عملیات نصر 7 که در منطقه ماووت غرب صورت گرفته بود، به عنوان آرپی.جیزن در این عملیات حضور داشت که ترکش به پشت سرش اصابت میکند و از ارتفاعات به پایین پرتاب میشود. در آن عملیات عراق موفق میشود آن قله را اشغال کند اما چند روز بعد طی عملیاتی به فرماندهی شهید چیتسازیان آنجا آزاد میشود و پیکر شهدا را به عقب منتقل میکنند.
14روز از رفتنش میگذشت، در این مدت من خانه را برای برگشتن رضا آماده میکردم اما دلم از نیامدنش خبر میداد. طی این چند روز از رضا خبری نداشتیم تا اینکه 18 شهید به معراج شهدا آوردند تا به خانوادههایشان اطلاع دهند. همه اعضای خانواده خبر داشتند اما به من گفته بودند که رضا زخمی شده و در بیمارستان بستری است. آن شب ما به خانه عموی رضا رفتیم. در آنجا همه در حال تکاپو برای آماده کردن مراسم ختم بودند. اما من متوجه نشدم، چندبار خواستم تا مرا به دیدن رضا ببرند اما هر بار بهانهای میآوردند تا اینکه صبح روز بعد مکالمه پسرعموی رضا را برای هماهنگ کردن مسجد برای مراسم ختم شنیدم.
وقتی به باغ بهشت رفتیم برای آخرینبار رضا را دیدم، در حالیکه انگار با صورت غرق به خون روی تخت خوابیده بود، دست راست خود را روی سینهاش گذاشته بود گویی که در حال سلام دادن به امام حسین(ع) جان از تنش خارج شده است.
خاطراتی از شهید
یکروز که هواپیماهای عراقی مدام در آسمان شهر گشت میزدند و بمباران میکردند رضا از خانه خارج شد و چند ساعت بعد برگشت، به او اصرار کردم که بگوید چرا از خانه خارج شده، او گفت ما همیشه افتخاری در مناطق میجنگیدیم اما اینبار مبلغی را به عنوان پاداش به ما دادند، این مبلغ را به چادرهای جمعآوری کمک به جبهه دادم، من خندیدم و گفتم کاش رضا آن پول را به من میدادی گفت آن پول بیتالمال بود و خوردن نداشت.
وقتی دلتنگ رضا میشوم سر مزارش میروم و با او درددل میکنم.
حضور و برکت معنوی شهید
طی این 31 سالی که رضا شهید شده، سال را در کنار مزارش تحویل میکنیم و همیشه حضورش در مواقع سخت حس میشود. چندین سال پیش که پدرش روی برفها سر خورد و دچار خونریزی مغزی شد، من به رضا گفتم باید از خدا بخواهی پدرت را به من برگرداند و ایشان شفا پیدا کردند.
خانم جوانی که رضا را به عنوان شهید شاخص خود انتخاب کرده میگوید روزی دوستانم قرار بود به مشهد بروند اما متأسفانه ظرفیت تکمیل شد و من توانستم آنها را همراهی کنم، دلم شکست و به مزار شهید صفری رفتم و با او درددل کردم چند ساعتی از این قضیه نگذشته بود که با من تماس گرفتند و گفتند یک نفر انصراف داده و میتوانم با آنها بروم.
کلام آخر
از مادران میخواهم فرزند سالم تربیت کنند و دختران حجاب فاطمی داشته باشند چرا که جوانان ما برای حفظ آرامش و امنیت خون دادند. خون شهدا را پایمال نکنید، گوش به فرمان رهبرمان و پایبند به ولایتفقیه باشید.
وصیتنامه شهید
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرزقون
هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شد اند مرده مپندار بلکه زند اند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. آیه ۱۶۹ سوره آل عمران
با سلام بر پیشگاه حضرت ولیعصر(عج) و نایب بر حق ایشان حضرت امام و با سلام بر ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تا کنون و خانوادههای معظم ایشان.
درخواستی که از مردم حزبالله و همیشه در صحنه دارم این است که همانگونه که تاکنون امام را تنها نگذاشتهاند و اسلام را یاری کردهاند، از این به بعد هم اسلام و امام را یاری کنند و نگذارند که منافقین کوردل از این انقلاب سوءاستفاده کنند و همیشه درنظر داشته باشند که شهدا با نثار خون خود از حسین(ع) درس آموخته و درخت اسلام را آبیاری کردند و شما که ماندهاید باید آنگونه باشید که از تبار یزیدیان زمان مباشید که خدای متعال بر همه اعمال انسان ناظر و گواه است.
پدر و مادر عزیزم، از شما که سالهای زیادی مزاحمتان بودم حلالیت میطلبم و مرا حتما ببخشید که نتوانستم حتی ذرهای از زحمات شما را جبران کنم و نتوانستم حق فرزندی خود را به شما ادا کنم و نتوانستم فرزندی آنگونه که باید باشم، بوده باشم و از مادرم میخواهم که در مقابل منافقین کوردل گریه نکند که آنها همیشه منتظر چنین لحظاتی هستند.
از برادران کوچکترم میخواهم که درسشان را به نحواحسن بخوانند و افرادی مفید برای انقلاب باشند.
از تمام دوستان و بستگان حلالی میطلبم و از تمام کسانیکه بر گردن من حقی دارند طلب حلالیت میکنم و کسانیکه از من طلبکارند آن را از خانوادهام طلب کنند.
والسلام علی من التبع الهدی
۴دیماه ۶۵
الحقیر رضا صفری.